مسیر دشوار چاپ اسکناس در سال های قبل از انقلاب/ انگلستان چاپ اسکناس ایران را برعهده داشت
سنگال یک برنامهای وجود داشت که از یک میلیارد دلار میگذشت یک شهر «فرح پهلوی» میخواستند درست بکنند در سنگال و میبایستی به آنها کمک بشود به تدریج تا این شهرها و معادن و صنایع و خانهسازی و ... و اینها به وجود بیاید در سنگال؛ و این موقع دیگر اوضاع ایران در ۱۹۷۷ و ۷۸ با اقداماتی که وزارت اقتصاد و دارایی در سالهای قبل کرده بودند و با برنامههایی که به اجرا گذاشته شده بود در خزانه چیزی وجود نداشت.
این روزها اخبار نوسانات دلار و صحبتهای ضد و نقیض دولتیها در این بین زیاد به گوش میرسد، اما این موضوع ریشهی تاریخی دارد و در دوران پهلوی نیز دلار یک چالش اساسی بوده است.
به گزارش انتخاب، در تاریخ شفاهی هاروارد به خاطرات محمد یگانه برمی خوریم که روایت بسیار جالبی از تضاد درون دولت بر سر قیمت دلار تعریف میکند.
«انتخاب» در چند قسمت، بخش هفتم و هشتم مصاحبهی محمد یگانه با تاریخ شفاهی هاروارد در گفتگو با ضیا صدیقی را منتشر میکند:
سنگال یک برنامهای وجود داشت که از یک میلیارد دلار میگذشت یک شهر «فرح پهلوی» میخواستند درست بکنند در سنگال و میبایستی به آنها کمک بشود به تدریج تا این شهرها و معادن و صنایع و خانهسازی و ... و اینها به وجود بیاید در سنگال؛ و این موقع دیگر اوضاع ایران در ۱۹۷۷ و ۷۸ با اقداماتی که وزارت اقتصاد و دارایی در سالهای قبل کرده بودند و با برنامههایی که به اجرا گذاشته شده بود در خزانه چیزی وجود نداشت.
(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی محمد یگانه با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخلهی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.)
مجدداً وقتی که وزیر دارایی شدم دنبال این کار سهامی که دست انصاری بود را خیلی جدیتر گرفتم برای اینکه در سازمان برنامه دیگر آن اندازه به من مربوط نمیشد که در وزارت اقتصاد مربوط میشد و بالاخره چون رساندم بهعرض شاه که به هیچ وجه این معنایی ندارد که به این شخص این پولها داده بشود و ما هیچگونه احتیاج به خدمات این شخص نداریم؛ بنابراین ایشان هم گفتند مطابق مصلحت کشور رفتار بکنید.
زیاد خوشحال نبودند ولی چارهای نبود برای ایشان برای اینکه در مقابل وضع ناهنجاری قرار گرفته بودند قابل دفاع نبود؛ و بعداً من دستور دادم به معاونم اشرفی که به آقای سیروس انصاری تلگراف بفرستند که وزارت اقتصاد و دارایی این قرارداد را لغو میکند و یک همچین مادهای وجود داشت که براساس آن ما میتوانستیم لغو بکنیم و میبایستی از مدتی پیش به او اطلاع بدهیم و لغوش کردیم.
ولی ایشان، من در جریان آن نبودیم گزارش هم به من داده نشده بود که ایشان یک همچین پنج میلیون دلاری در اختیارش هست. بعد از انقلاب این موضوع که پیش آمده بود دنبال این رفتند که این پنج میلیون دلار را ببینند که چه است. ایشان هم برداشت کرد این پول را که بله خدماتی انجام داده و فلان و فلان. دولت ایران این را برد به محکمه و از قضا همان موقع هم از ایران از دادگاه انقلاب به من تلفن کردند اطلاعاتی خواستند و معلوم بود که آن طرف صحبتهایی که میشود اینها را یادداشت میکنند.
البته طرف آنها هم یک مقدار اغراقهایی وجود داشت فکر میکردند که مبالغ خیلی بیشتری برداشت شده و فلان. البته مقدار ایشان را میشد تخمین زد که فرض کنید جمعاً ممکن است مثلاً ده میلیون دلار باشد و پانزده میلیون دلار باشد ولی دیگر صد میلیون دلار نمیتواند باشد یا پنجاه میلیون دلار نمیتواند باشد، یعنی به ایشان بیشتر از این نمیدهند.
بعد در عین حال هم از این نسبت به کاری که ما کرده بودیم این را گفتند «ما تأیید میکنیم و غیره، شما وظیفه خودتان را انجام دادید و مسألهای برای شما وجود ندارد ولی برعلیه آنهایی است که این تصمیمات را گرفتند در گذشته.» این وکیلی که گرفتند بایید حق ایران را از ایشان وصول بکند و ایشان هم در موقعیتی نبودند که از خودشان دفاع بکنند در محاکم، حاضر شدند پول را بدهند ولی پولی که چندین سال پیش ایشان مانده بود، پنج شش سال مانده بود پیش ایشان، مبلغ اصلیاش را دادند لابد هم در این …
س- که چقدر میشد آقا؟
ج- پنج میلیون دلار.
س- بله.
ج- آن مبلغی که دادند منتها در اینجا یک سوم این مبلغ را وکیل بهعنوان حقالوکاله برداشت کرده بود.
س- وکیل ایران؟
ج- وکیل ایران که یک آمریکایی بود برداشت کرده بود بقیه را به ایران داده بودند.
حالا ایران در محکمه است با وکیل دارند حالا میجنگند که بتوانند از وکیل حقالوکالهای که برداشت کرده مبلغی که بهعنوان حقالوکاله برداشت کرده مقداریاش را پس بگیرند.
س- این داستان چاپ اسکناس در ایتالیا چه بود آقای یگانه؟
ج- آها، عرض کنم به حضورتان، ایران معمولاً اسکناسهایی که چاپ میکرد از سالهای قبل در انگلستان چاپ میشد و یک شرکت انگلیسی وجود داشت که آن تقریباً قراری داشت و این را چاپ میکرد برای ایران. بعد یک شرکت سوئیسی پیدا شد که اینها ماشینآلات چاپ اسکناس درست میکردند برای اینکه این را بفروشند به ایران و در مقابل آن طرف هم نفوذ انگلیسیها وجود داشت، آورده بودند یک نفر واسطه پیدا کرده بودند ویکتور امانوئل بود اگر اشتباه نکنم که پسر پادشاه سابق ایتالیا.
س- بله.
ج- ایشان واسطه بود که این ماشینآلات را به ایران بفروشد و در عین حال تا این ماشینآلات بیاید در ایران نصب بشود جریان از این قرار بود که اینها بیایند برای ایران اسکناس هم چاپ بکنند در طی این مدت سه چهار سالی که طول میکشد.
آن وقت آن کارخانهای هم که میبایستی باز اسکناس چاپ بکند یک شرکت دیگری بود که باز آن هم در انگلستان بود، اگر اشتباه نکنم، ولی یک شرکتی بود که با آن شرکت قبلی که ایران رابطه داشت رقیب بودند. وقتیکه من وارد بانک مرکزی شدم سال ۱۹۷۴ بود ۷۳، ۷۴ در آن حدود، ۷۳ بود، این یکی از کارهای روزانه بود این موضوع را میبایستی تصمیم گرفت. بعد آمدند توصیه کردند یعنی پیشنهاد کرد آن شخصی که در بانک مرکزی مسئول بود که ما میخواهیم برویم در بازار مناقصه بگذاریم برای خرید چند قالب برای اینکه اسکناس چاپ بکنیم.