حال و روز دستفروشهای تهران در شب عید ۵۶ سال پیش + عکس

اکثر دستفروشهای تهران در محلهای لالهزار، توپخانه، استانبول، نادری، کوچه برلن و مهران، بازار، ناصرخسرو، گلوبندک و همچنین به طور پراکنده در محلهای پرجمعیت تهران مانند میدانهای راهآهن و شهناز بساط دارند.
تریبون اقتصاد هر سال ایام عید دستفروشیها به طرز عجیبی زیاد میشوند و یک عید، عید دستفروشها و دورهگردهاست.
به گزارش خبرآنلاین آنچه در پی میخوانید گزارش خسرو عباسی است از شرح زندگی و کسب و کار این جماعت پرهیاهو در روزهای آخر اسفند ۱۳۴۷ در تهران، یعنی درست ۵۶ سال پیش. این گزارش به تاریخ ۲۱ اسفند ۴۷ در «سپید و سیاه» منتشر شد:
- قلم ساخت شوروی رقیب پارکر صدوشصت تومانی آمریکا یک تومان تا قیام و قیامت از خرید قلم راحت شوید. تاجر بیچاره وارد کرد، دوازده تومان اتکت زد. جواب چک و سفته نمیدهد... قلم برای اولین مرتبه در ایران حراج شد یک تومان.
... این تبلیغ فروشنده جوانی بود که انبوهی از قلم خودنویس را روی کالسکهای در میدان توپخانه ریخته بود و جمعیت زیادی در اطرافش جمع شده و مشغول خرید بودند. زن مسنی که دست دختربچهای محصل را در دست داشت از مرد کارگری که از آن قلمهای حراجی خریده بود پرسید:
- آقا راست میگه قیمتش تو مغازهها دوازده تومن و نیمه؟!
مرد کارگر گفت:
- والا من هم نمیدوم. علیالله یک تومن دادم و برای پسرم که قلم نداشت یکیشو خریدم.
و در این وقت زن کیف کوچک جیبی را از توی سینهاش بیرون آورد یک تومان از پنج تومان پولی را که داخل آن بود به فروشنده داد و یکی از قلمها را برداشت و دست دختر داد.
دختر با شوق و اشتیاق نگاهی به آن انداخت و آن را توی جیبش گذاشت. چند متر آن طرفتر در خیابان بابهمایون دو نفر فروشنده نوع دیگری از خودنویسها را توی جعبه چوبی ریخته بودند و یکی از آنها را به دست گرفته و با صدای بلند مردم را برای خرید دعوت میکردند و دیگری پولها را از مردم میگرفت و خودنویس خریداری را تحویل میداد.
تبلیغی هم که اینها برای جلب نظر رهگذران میکردند جالب و شنیدنی بود:
یک قلم انیورسال...!
یک مداد ولگای روسی...!
یک جوهر!...
یک ساعت سوئیسی فرد اعلا...!
- در تمام فروشگاهها، در تمام لوازمالتحریرفروشیها هفده تومانه! آقا! برای اولین مرتبه قلم، مداد و جوهر حراج شد: دو تومان!!
جمعیتی که در اینجا جمع شده بود کمتر از جمعیت بساط فروشنده قبلی نبود. تبلیغی که فروشنده با آب و تاب میکرد هر رهگذری را به سوی بساطش میکشاند و یک قلم انیورسال، مداد ولگای روسی و یک شیشه جوهر را جمعا به مبلغ دو تومان میخرید.
رفقا بروید!
در حالی که چانه فروشنده چون نقال قهوهخانهها در شبهای سرد زمستان گرم بود صدایی از چند متریاش شنیده شد که: «رفقا در بروید»! و در این وقت فروشنده و همکارش جعبه قلمهای خودنویس را برداشته و بهسرعت به کوچه بغلدست خیابان که جای خلوت و پناهگاه خوبی برای پنهان شدن بود فرار کردند و به دنبال آن جمعیت هم متفرق شدند.
لحظهای بعد اتومبیل پلیس به آرامی از خیابان رد شد در حالی که پاسبانی سرش را از شیشه ماشین بیرون آورده بود تا اگر کسی را دید که سد معبر کرده دستش را گرفته بالای کامیون بیندازد.
و در این وقت با عجله به طرف کوچه پیچیدم و خودم را به فروشنده معرفی کردم تا درباره شغلی که در پیش گرفته و اینکه کالا را از کجا میخرد و تبلیغی که برای کالایش میکند واقعا ارزش آن حرفها را که گرم گرم میزد، دارد یا نه گفتوگو کنم.
فروشنده که دل پرخونی از کسب و کارش داشت از من خواست تا به اتفاق او به داخل قهوهخانه که در آن حوالی بود برویم. در گوشه قهوهخانه سر میزی نشستیم پرسیدم:
- کالای فروشی توسط چه شخصی در اختیار شما گذاشته میشود؟
جوان فروشنده پس از آنکه سیگار اشنویش را دود کرد گفت:
- عمدهفروش بازار تومانی دو یا سه ریال روی کالا میکشد و آن را به دلال میفروشد. دلال هم آن را به دستفروش میدهد و درنتیجه جنسی که فروش هر جین آن پنج تومان استفاده دارد یک تومانش را به دلال میدهیم و چهار تومانش برای خودمان میماند! روی هم رفته درآمد روزانه دستفروشهای سرپایی از ده الی بیست تومان تجاوز نمیکند. ما معمولا زمستانها چتر، ساعت، دستکش، جوراب، کالاهای پوشاکی و در تابستانها اسباب، کفشهای زنانه و غیره و در بهار و پاییز لوازمالتحریر از قبیل خودکار و خودنویس و لوازم سرگرمی میفروشیم. اصولا ما جنس بخصوصی را نمیفروشیم و تابع فصل هستیم. تابستانها در اثر گرما تا ظهر بیشتر کاسب نیستیم و از پنج غروب کارمان را شروع میکنیم.
چون ما حراجی هستیم با جزئی استفلاده راضی میباشیم. جنسی که مشتری از ما میخرد خیلی ارزانتر از جنسی است که از مغازهدار یا بازار میخرد. موقعی که هوا سرد و بارانی باشد وضع کاسبیمان کساد است. در مواقعی که هوا خوب و آفتابی شود و یا نزدیکهای عید که مردم احتیاج بیشتری به خرید دارند فروشمان بد نیست. تازه در این نوع مواقع اگر ده تومان پیدا کنیم سه تومانش را میخوریم هفت تومانش را میدهیم دست زن و بچهمان. به زنمان میگوییم شش تومانش را بخور و یک تومانش را برای کرایه خانه کنار بگذار.
در بین ما دستفروشهایی هستند که تا شش ابتدایی و سیکل اول سواد دارند ولی چون هرکدام از ما عمری در این راه وقت صرف کردهایم و از طرفی دارای زن و بچه هستیم نمیتوانیم از این شغل دست برداریم.
از او که اسمش محمد آقا بود پرسیدم: «موقعی که مشغول فروش بودید صدای رفقا دربروید! شنیدم و به دنبال آن همهتان جنسها را برداشته و پا به فرار گذاشتید آن صدا را از طرف کی بود؟!»
_ آن صدا از رفقای «کشیک» و دیدهبان ما بود. چون شغل ما سد معبر حساب میشود و مامورین از کارمان جلوگیری میکنند به این جهت رفقا هوایمان را دارند و وقتی ببینند کامیون کلانتری پیدا شده با عجله به ما خبر میرسانند که دربرویم!
مسئله حلنشدنی!
تا به حال چندین مرتبه بساط دستفروشان را برچیدهاند. یک بار در زمان دولت سپهبد رزمآرا و یک بار در سال ۱۳۳۴ و از آن پس باز چندین مرتبه دیگر این افراد را جابهجا کردهاند ولی این افراد پس از چندی مجددا به سر جای اول بازگشتهاند و روز به روز هم تعدادشان زیادتر و اجناسشان متنوعتر شده. یکی از آنها که پرویز پریافزای نام داشت میگفت:
- دارای ۹ سر عائله هستم. سالهای زیاد به شغل کتابفروشی و مجلهفروشی در کنار خیابان اشتغال داشتم که به واسطه سد معبر مانع کارم شدند و حالا از ناچاری خرج زندگیام را با فروختن جلد شناسنامه یا علائم راهنمایی و رانندگی در همان جای سابقم به طور سرپایی بهسختی درمیآورم. به ما میگویند سد معبر میکنید. خوب ما هم قبول داریم. دلمان میخواهد از این دربهدری نجات پیدا کنیم، وقتی هوا سرد است مثل بید تو خیابان نلرزیم، وقتی هوا گرم است خیس عرق نشویم ولی چارهای نداریم با چه سرمایهای میتوانیم جایی برای خودمان دست و پا کنیم.
پیرمرد دستفروشی در این باره میگفت:
- اگر میخواهند ما را از این وضع نجات دهند بهتر است شهرداری محلی را در جاهایی که مردم رفت و آمد دارند برای ما تعیین کند و دو سه متر جا بدهند و به قیمت ارزان حساب کنند، آن وقت ببینند که از دست ما راحت میشوند یا نه؟ البته برای عدهای کوچه برلن و استانبول و غیره جا درست کردهاند ولی چون اینجاها به قیمت گران واگذار میشود اکثرا قادر به پرداخت نیستیم و ناچار توی خیابانها پراکنده میشویم. موقعی هم که به کلانتری میبرند پس از چند روز معطلی و دادن جریمه کارمان را از سر میگیریم.
یازده هزار تومان اجاره محل
حسن دقوقی نماینده دستفروشهای بازار روز خیابان سعدی گفت:
- محل فعلی ما قبلا پارکینگ بود. شهرداری اینجا را به مدت یک سال از شش ماه قبل به مدت یازده هزار تومان برای ایجاد بازار روز اجاره کرد و پس از آن مامورین شهرداری ما را از خیابانهای فردوسی، ثبت و لالهزار به جرم سد معبر جمعآوری کرد و به اینجا آوردند. روز اول که در اینجا بساط دایر کردیم تعدادمان دویست نفر بود ولی به علت اینکه جلوی دید مردم نبودیم و رفت و آمد از این حدود کمتر بود تاب نیاوردیم به طوری که از این دویست نفر صدوهشتاد نفر پا به فرار گذاشتند و حالا بیست نفر در اینجا مانده است.
شهرداری اینجا را به قصد دایر کردن بازار روز اجاره کرد ولی ۷۵ اتاقش را برای انبار کارهای شهرداری برداشته است. از روز اول تصمیم شهرداری این بود و هست که بابت اجاره سنگین از ما عوارض هم بگیرد ولی هر موقع که چنین ابلاغی شود قادر به پرداخت نخواهیم بود. چند نفر از ما که در اینجا بساط طوافی دارد به علت نبودن مشتری میوههایشان فاسد میشود. هر وقت که برای این مشکل به شهرداری مراجعه میکنیم به ما قول میدهند که از این پارکینگ راهی به پاساژ ایران باز کنند تا به استانبول و لالهزار راه باشد ولی این کار فقط حرف است و عملی نمیشود. اگر شهرداری این کار را انجام دهد اینجا بهترین بازار تهران خواهد شد و از طرفی شهرداری در مقابل یازده هزار تومان پولی که اینجا را اجاره کرده میتواند بیست هزار تومان درآمد داشته باشد!
همین شخص صورت نرخ میوهها را که از طرف شهرداری به آنها ابلاغ شده نشان داد و افزود:
- نرخ میوههایی که شهرداری چاپ کرده و برای ما فرستاده چیزهایی است که فروش کمتری دارد مثل لیمو شیرین، هویج فرنگی، کدو حلوایی، شلغم و کاهو. در صورتی که باید نرخ میوههایی را که مخصوصا در این ایام عید فروش زیادی دارد به اصطلاح فصلش است مثل پرتقال بم، شهسوار، سیب شمیران و لبنان و غیره را بدهد.
نتیجه این وضع به نفع بارفروش تمام میشود. او به هر قیمت که دلش خواست میوه را در اختیار دلال میگذارد و دلال هم به هر قیمتی که دلش میخواهد به طوافها و مغازهدارها میفروشد و مشتری هم مجبور است با قیمت گران میوه را بخرد و یا از خیر میوه خریدن و خوردن بگذرد. ضمنا وضع میوهها طوری است که اصلا هیچگونه استاندارد و درجهبندی برای میوه وجود ندارد. در صورتی که این یکی از کارهای ضروری و حتمی است که باید دقت و توجه شود.
شصت هزار نفر دستفروش در تهران!
در تهران در حدود شصت هزار نفر دستفروش وجود دارد که شامل کسانی است که بساط طوافی، ماهیفروشی، خودنویسفروشی، کالاهای پوشاکی و چینیآلات و غیره دارند. اکثر دستفروشهای تهران در محلهای لالهزار، توپخانه، استانبول، نادری، کوچه برلن و مهران، بازار، ناصرخسرو، گلوبندک و همچنین به طور پراکنده در محلهای پرجمعیت تهران مانند میدانهای راهآهن و شهناز بساط دارند.
عدهای از دستفروشها که بهسختی پول و پلهای دست و پا کردهاند زیر ویترین مغازهدارهای رادیوفروشی، و آرایشگاه را به مقتضای موقعیت و رفت و آمد مردم از شصت الی دویست تومان در ماه اجاره کردهاند. در لالهزار و استانبول این اجاره به دویستوپنجاه تومان تا سیصدوپنجاه تومان هم میرسد. سرقفلی همین پشت ویترینهای شمال شهر از پنج هزار الی ده هزار تومان است. کرایه دکهها و زیرویترینهای جنوب شهر شصت تومان و سرقفلیشان دو هزار الی سه هزار تومان است.
بازار سیاه!
یکی از دستفروشهای ناصرخسرو در مورد بازار سیاهی که بعضی کالاها پیدا میکنند، گفت:
- عمدهفروش جنسی را از ژاپن وارد میکند. اول که هنوز بازار ندارد با استفاده کم به فروش میرود ولی همینکه دید که جنس مشتری دارد قیمت جنس را به میل خودش بالا میبرد و به قیمت دو برابر در اختیار دستفروش قرار میدهد. اگر ما به خاطر گرانی جنس حاضر به فروش نباشیم خودش به همان قیمت گران به مشتری میفروشد مثلا چتر تاشو اول دانهای بیست تومان بود بعد که رفتیم بیاوریم گفت: بیستوپنج تومان. فردایش سی تومان و حالا که بارانهای بهاری زیادتر شده همان چتر به چهلوپنج تومان رسیده است! از طرفی این نوع عمدهفروشها جنسی را با سه سال موعد از خارج میخرند و قسم میخورند این جنس را مثلا یک تومان خریدهاند و باید طوری بفروشند که این یک تومان صرف کند در صورتی که نمیگویند که این یک تومان را به سه سال مهلت خریدند و از پولش استفاده میکنند. بعضی از این نوع اشخاص جنسهای ایرانی را مارک تقلبی زده و به یکسوم قیمت اصلی منتهی به اسم خارجی در خود بازار یا فروشگاههایشان به مردم میفروشند.
جنسهای بنجل در شهرستانها به فروش میرسد
یکی از دستفروشهای باسابقه توپخانه به نام محمد دیوان میگفت:
- بیشتر جنسهای بنجل و بیمصرف که در ته انبار مانده و فاسد شده مخصوصا در ایام عید و قبل از آن به آبادان، اهواز، خرمشهر، شیراز و غیره فرستاده میشود. علت این کار هم این است که در آنجاها جنس خارجی زیاد است و عدهای از مسافرین که برای گردش به این شهرها میروند برای اینکه برای دوستان و بستگانشان سوقاتی بیاورند به اطمینان اینکه این جنسها مرغوب و خوب هستند اقدام به خرید میکنند غافل از اینکه این جنسها از تهران به آنجاها فرستاده شده است.
برای این کار این نوع عمدهفروشهای شیاد چند نفر فروشنده زبر و زرنگ را انتخاب میکنند و با آنها قرارداد میبندند که تو جنس مرا به فروش برسان من هم تو را راضی میکنم. از هرکدام از این فروشندهها سفتهای به مبلغ دو هزار تومان میگیرند به اسم امانت پیش خود نگه میدارند و میگویند که وقتی از شهرستان برگشتی سفتههایت را پس میدهم. اگر جنس در شهرستان فروش رفت علاوه بر آنکه سفته را پس میدهد پول کافی هم به فروشنده میدهد ولی اگر جنس به خاطر خوب نبودنش ضرر کرد بهانه میآورد و سفتهها را نگه میدارد و ما را بدهکار خودش میکند و هرچه این طرف و آن طرف بدویم نتیجه نمیگیریم، و درنتیجه مجبور میشویم جنسهایشان را یک طوری آب کنیم. بعضی اوقات صاحب کالا چند نفر فروشنده را که شبیه مردمان جنوب هستند پیدا میکرد و ادکلنها را در ساک میریخت و او را طبق نقشه جدید سوار موتور لنج مینمود و سر ساعت معین که مسافرین لنج پیاده میشدند به اتفاق شخص بیاطلاعی که از جریان هیچ بویی نبرده بود در اسکله منتظر میماند. همینکه دستفروش میخواست از موتور لنج پیاده شود جلو میرفت و طوری حالی میکرد که خریدار جنس قاچاق هستم آنها را به عنوان ادکلنهای خارجی میخرید و به مردم میفروخت. بعضی از صاحبان کالا یک جنس را مثلا یک تومان میخرند و برای اینکه از نظر مذهبی کلاه شرعی برای گرانفروشی داشته باشند همان جنس را میبرند به خانه خود و به زنش ۱۲ ریال به پسرش ۱۴ ریال به دخترش ۱۶ ریال میفروشد و بالاخره بعد از دست به دست گشتن وقتی به ۱۸ ریال رسید برای فروش به دکان میآورد و با قیمت ساختگی در اختیار دستفروش و بعد در اختیار مشتری قرار میدهد!